یکی ازدوستانم، دامادش رئیس بانک،
دوست دخترش وکیل بود، دائم زیرگوش این دخترساده میخوندواین دختر بدبین کرده بودبه شوهرش
دیگه مادره وقتی فهمید، اینقدربادخترش حرف زد، آگاهش کرد دوستش گذاشت کنار
گفت این دخترزرنگ، داره کاری میکنه، زندگیت ازچنگت دربیاره،
الحمدالله، اگاه شد والان زندگیش خوب