الان همه شرایط مشایه شما دارن واقعا شرایط جامعه ودرامد و.خیلی سخت شده
من خودم مثل شما هستم توی این ده سال قبل هی خودمو ب هر دری زدم نشد همسرم هرکاری کرد نشد. همسرم کتونی فروش بود شریک داشت دوستش نخواست ادامه بده وهمسرم تنهای توان مغازه گرفتن نداشت و جمع کردیم این مغازه خیلی عالی بود.. وبعد گفت مغازه میوه فروشی بزنه خواستیم بزنیم جور نشد بلاخره زدیمو وضررر کردیم
خونه فروختیم وا م بگیریم محله ی خونمون عوض کنیم کلی قیمتها رفت بالا و ما خونمون تونستیم توهمون محل بهترش کنیم...
همسرم تولیدی زد با یک کار کشته وخوب اولش کارش خوب بود بعد نتونست صادر کنن و ضرر دادن و جمع کردن
همین حدودا ب همسرم گفتم ی خبر خوش میخوام از خوشحالی گریه کنم... ک یهو همسرم بیمار شد ام اس گرفته
خلاصه بعد کلیداستان فهمیدم همیشه بگم خدایا شکرت شاید بهترشو برام جور میکنی
چون ما تمام تلاشمون میکنیم
.