وقتی که رفت نفس های حبس شده تو سینه همه بیرون اومدن خدای من اون رفته بود
اون مرد رفته بود
گریه لش گرفته بود ناخود آگاه باورش نمیشه داره گریه می کنه
نگاه به بقیه کرد اونا هم حالتون خوب نبود
یکدفعه راننده گفت اون آقا عجیب نبود؟
همه نفسشون برید
سکوت عجیبی تو تاکسی پیچید
یکدفعه ایی همه با هم گفتن آره
و حرف بعدی راننده آخرین ضربه بود...