هیچوقت فکر نمیکردم تو هم یه روز بمیری
وقتی هم که مردی، قلبم باور نکرد مردنتو..
اما امشب یهو، شب تولدم..قلبم باور کرد که نیستی!
نموندی تولدم تبریک بگی همش دو روز مونده بود
چرا هدیه ت گذاشتی و رفتی؟میدونی هیچکس بهم هدیه ای به این بزرگی نداده بود که تو دادی!
هرچی فکر میکنم نمیفهمم چی باعث شد اینجوری از نبودنت اشک بریزم، اینجوری گریه کنم به خاطر رفتنت!
یعنی به خاطر اون مهربونیای عجیبت بعد از اذیتات..
یا به خاطر اون دعواها و قهر و آشتیا..
ای بابا...تو هم که قهر مردی
تو که میدونستی میخوای بری، چرا بدون خدافظی بی معرفت؟
فکردی دوستت ندارم؟
خودمم جوابش نمیدونم
توی این دنیا باید دیوونه باشی وگرنه نمیتونی زندگی کنی، یادته خودت بهم گفتی!
شاید چون دیوونه م دوستت دارم اما دوستت دارم!
نمیشه هر شرطی قبول کنم تا برگردی..'
مواظبش باش، براش دعا کن، دعا کن بتونه تحمل کنه پسرت؛
این دنیا برای تو خیلی کوچیک و بد بود!
بخواب دوست بزرگی که مهربونیاش پشت بدیای دنیا جا موند!
بخواب.. آروم بخواب
هیچوقت کسیو انقدر از ته دل حلال نکردم که تورو کردم'
خیلی دوستت دارم؛ تا همیشه دوستت دارم تو بهم خیلی چیزا دادی...
تو یه دوست خوبی برام! همیشه کمکمون کن، مثل همه کمکات که هیچوقت ندیدیمشون..
پ.ن:Z(S)