بچه ای که پدرومادر طلاق میگیرن

زندگی که میدون جنگ باشه 

جدایی بهترین گزینه برای فرزندان هست

حداقلش جنگ روانی ندارن

یه جهاتی خوبه

همه پیشِ والدین زندگی میکنن؟

من با شما شرط میبندم در اکثر اوقات هیچ یک از والدین مسئولیتِ بچه رو به عهده نمیگیرن و حتی اگه بگیرم هم فایده نداره چون اون بچه دیگه خونه ای نداره 

ببینی در خونه ای که یه زمانی مال خودت و خانوادت بود حالا به روی چه کسایی باز شده 

مهر و محبتی که یه زمانی متمرکز روی تو بود(شایدم هیچوقت نبود)حالا متمرکز رویِ یه نفر دیگست 

الان کسی که پیش مادربزرگه یه جور منت بالاسرشه همه ی طلاق که نتیجه ی دعوا نیس بعضیا سر چیز بی خود

من از اون دسته ای بودم که میون دعواها تا صبح کتک میخوردم صبح پا میشدم میرفتم مدرسه 

من طلاقشونو آرزو کردم ولی بعدش حتی بیشتر نابود شدم

مادرهایی که تنها بچه بزرگ میکنن همه اون شرایط سخت و استرس حس عذاب وجدان به بچه شون منتقل می‌کنن دیدم که میگم . یعنی شرایط بعد طلاق بهشت میشه. اگه مادر بره سرکار همه بار زندگی به دوشش باشه چطور میتونه با آرامش بچه داری کنه . یا بچه بره سربار زندگی مادر بزرگ و پدر بزرگ باشه میدونی چون تو خونه خودش نیست تو سری خور و بی اعتماد به نفس میشه وقتی بچه های خاله و دایی کنار پدر و مادر میبینه چه حسی تجربه میکنه و ....

دوست من ميگفت هرشب دادبيداددعوابود روانش بهم ريخت بودنميتونست درس بخونه

نامادرى ناپدرى اومدبالاسرت من دوستم پدرخونه دادمادربچه هاروبزرگ كن

فك نكنم بچه هاى طلاق ارزو طلاق مادرپدرشون دارن فك كنم هرشب دعواباش به جاى بغل قربون صدقه 

دیگه پدر و مادر باید کوتاه بیان یکی شون تا ی شرایط راحت برای بچه شون فراهم کنن . مگر اینکه مادر شغل و خونه داشته باشه نه اینکه بچه شو ببره خونه یکی دیگه ی مدت بعدم بگه از پس مخارج بر نمیام بره زن یکی بشه اون بچه باز تو عذاب زندگی کنه . طلاقم شرایط میخاد اگه قراره وضع بدتر بشه که با شوهرت سازش کنی بهتره . 

سازگارنمیشن من دوستم توسن کم به پسرروی اوردبود

بازخداروشکرپسرادم‌خوبی بود

دوست من پدرخونه دادبه عنوان مهریه به مادربچه هاش اونجابزرگ‌کن  اصولاپدرهادرجامیزنن ازمسولیت مهریه واگه بهابزرگ کردن کودک بدن مادرنمیزاره خونه کسی اکثرا پدرم زودترازدواج میکنه یااگه مسولیت بچه قبول کن اجازه دیدن مادربهشون نمیدن 

یکی ازدوستامم بودطلاق گرفت بودن مادرپدرش پدرمسولیت بچه هاروبرداشت بوداجازه نمیدادمادریک دقیقه ببین بچه هاش بچه هایواشکی  میدیدن مادر دعواودادبیدادبودبابچه هازورکی میبردخونه دوستم میگفت میخام زودازدواج کنم مادرم خواهربرادرم ببینیم هموپدرزنم گرفت بودبچه دارم شدبودازاون زن

فک فامیل بابامیگفتن دوست من مثل مامانش میشه نمیتونه زندگی نگهدار