سلام
من از بچگی جنو.... تو بونم بود تا اینکه ده سالم شد و هروقت میرفتیم روستا شبا گم میشدم ب زور پیدام میکردن حالا اینا گذشت رفتن از بدنم باز اومدن الان ک شوهر دارم ی دختر دارم هی باز اذیتم میکنن خیلی کارایی عجیب میبینمشون ب مامانم گفتم گفت نترس خودشون باز میرن ولی نزدیک ی سال شد نمیرن خیلی میترسم شبو روز فقط بلدن اذیتم کنن تا ب کسی میگم اینارو چجوری از خودم دکر کنم یکی تو گوشم میگه نه نه نه س بار میگه هروقتم چیزیو نهفمم میگن بهم ولی زیاد میترسونن منو هم دلم میخاد باشن باهام هم میترسم بلایی سرم بیارن بنطرتون چیکار کنم لطفا مسخره نکنید جدی میگم