2777
2789
عنوان

دوست دارین مرگتون چه جوری باشه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 175 بازدید | 103 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سمانه جون این چه حرفیه  قربونت برم  شما تازه نی نی ناز اومده واسه چی عزیزم  کم طاقت ...

اره هر شب کارم شده گریه .

دین یه بچه اومده گردنم 

من اصلا توانایی نگهداریشو ندارم

هزار تا مشکل داریم خودمون این وسط من چرا واقعا یه بچه اوردم

بخاطر دختر كوچولوم كه زندگيمه حتي نميتونم به مرگ فكر كنم.چه برسه به اينكه چجوري بميرم 😢😢😢

هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که کسیو بیشتر از خودم دوست داشته باشم  تااینکه مادر شدم  

منم تنها دغدغه ام پسرمه از خدا خواسته ام میدونم خدا به حرف بنده اش گوش میده  در حالی ببردم که بچه ام به من نیاز نداشته باشه ازدواج کرده باشه  سروسامون داشته باشه همین  خدا خیلی به حرف بنده هاشه بچه ها حتما از ش بخواین

مادر سه دسته گل  خدایا شکرت   
اره هر شب کارم شده گریه . دین یه بچه اومده گردنم  من اصلا توانایی نگهداریشو ندارم هزار تا مش ...

سمانه جون 

عزیزم مگه چی شده 

منم تو شرایط ناخواسته باردار شدم 

تو رو خدا خودت را اذیت نکن 

منم میدونم بعد همه مسولیت بچه با من میشه و مثل الان شما 

ولی تا جایی که میتونی غصه نخور واست خیلی دعا کردم که همه چیز درست بشه 🙏🙏🙏🙏

خدایااا  خیلی به کمکت نیاز دارم کمکم کن

خیلی مسکل داریم تو زندگیمون  احساس میکنم یه روزی تنها میشم و با یه بچه سرگردون  همش از ا ...

گلم افسردگی بعد از زایمان نگرفتی؟

دوست من اگه تحمل نظرات مخالف رو نداری، تاپیک نزن. دلیلی نداره همه باهات هم عقیده باشن. اگرم تاپیک زدی، نظر مخالف هم دیدی، لااقل توهین نکن. شعور داشته باش. مرسی.
سمانه جون  عزیزم مگه چی شده  منم تو شرایط ناخواسته باردار شدم  تو رو خدا خودت را ا ...

ممنون

نمیدونم چم شده بعد زایمانم فقط گریه میکنم 

حتی الان ک دارم اینو مینویسم 

شب و روزم شده گریه. شوهرمم زیاد بهم میرسه اما فایده نداره

ممنون نمیدونم چم شده بعد زایمانم فقط گریه میکنم  حتی الان ک دارم اینو مینویسم  شب و روز ...


نه ماه بارداریم ویار بد داشتم و چون نمی تونستم مهماندار خوبی باشم خانواده شوهرم نیومده بودن خونم

 20 روزی بود که زایمان کرده بودم

حالم خوش نبود و افسردگی خفیف داشتم و اونا اومدم حدود یک ماه بعد رفتن و مادر همسرم به بهانه قهر اومد خونه ما

نابود شدم

هرگز هرگز هرگز هرگز نمی بخشم به خصوص خواهر شوهر از خدا بیخبرم رو که اون هی راهیشون میکرد

الان چها سال میگذره و من صبح چه چشمم رو باز میکنم و شب که می بندم نفرینشون میکنم

زندگی و حالم بعد از اون خوب نشد

خود این ماجرا زمینه اتفاقات و دعواهای بعدی رو برای زندگی من فراهم کرد

الان که بعد چهارماه میخوام باردار شم نمی تونم به خاطر فشارهای روحی و روانی

ولی اونا خوش و خرم 

خواهر شوهرم هم دوتا بچه اورده بعد از اون سال

همیشه فکر می کنم خدا با آدمای ظالم رفیقتره


امیدوارم خانواده شوهرم چنان گرفتار خودشون بشن که دست از زندگی من بکشن. من واگذارشون کردم به خدا که چه خوب و چه بد از زندگی من گم شن.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792