قبل عید بابای منو شوهرم بحث شون شد سر مسائل مالی از اون موقع شوهرم منو نمیبره خونشون من همش امیدوار بودم که حرصش بخوابه آروم شه جون حق با شوهرم بود.خاهرشوهرم در جریان دعوا بود.چند رپز بعد دعوا زنگ زده ب شوهرم گفته مادر زن تو دیدم گفت اگه ادامه بده دختر مو اذیت کنه ازش شکایت میکنم.تا قبل اینکه خواهرش اینو بگه شوهرم میگفت مامان هیچی نگفت بهم گوشی و گرفت از دست بابا گفت تومث پسرمی ناراحت نباش الان بدتر لج کرده میگه نه حالا ک اینو گفته عمرا آشتی کنم.از اون طرفم من از مادرم پرسیدم قسم خورد گفت من همچین حرفی نزدم
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید...کاشکی اسکندری پیدا شود🟢⚪️🔴