من همون هستم گه گفتم دزد بهم حمله کرده

سلام بچه ها من اون روز که موضوع پیش اومد رفتم دکتر گفت حال پچم خوبه خداروشکر و بعد رفتم کلانتری شکایت کردم شبش سر شام به شوهرم گفتم النگو هام توی کیف بود و اوناهم رفته اصلا یک لحضه قرمز شد از عصبانیت به قرآن با خودم گفتم الان میزنه ناقصم میکنه بعد به دیوار نشت زد که الان چی بگم به تو چرا انقدر حواس پرتی خجالت بکش من با بدبختی اونهارو واست خریدم چرا ارزش قائل نیستی منم زدم زیر گریه گفتم ببخشید معذرت میخوام بعد لباس پوشید رفت بیرون منم هرچی زنگ زدم جواب نداد به مادرشوهرم زنگ زدم گفت دوباره چیکار کردی بنده خدا از سرکار خسته و کوفته میاد یه لقمه غذا هم کوفتش میکنی منم گفتم موضوع بین خودمون بوده بعد صدای حرفای خواهرشوهرم از پشت گوشی میومد منم گفتم الان میام اونجا گفت نه بزار پسرم راحت باشه منم گوشیو قطع کردم حاضر شدم اسنپ گرفتم رفتم بعد هرچی ایفون رو زدم درو باز نکردن برمی‌داشتن میگفتن خودتو خسته نکن برو منم زنگ طبقه پایین رو زدم در رو باز کرد رفتم در واحدا رو زدم مادرشوهرم درو باز کرد زیرلب گفت پوستکلفت بعد به شوهرم گفتم بیا بریم اگه حرف زدیم به توافق نرسیدیم بیا همینجا بعد خواهرشوهرم گفت آره دیگه داداش منو از خونه ببری چرند بارش کنی بعد دوباره بیاریش اینجا داداش من خونه و زندگی داره فکر کردی ما تورو تو اون خونه تنها میزاریم که هر سگیو بیاری تو خونه داداشم بعد شوهرم گفت نرگس ببند دهنتو زن حامله رو انقدر اذیت نکنید بعد مادرشوهرم میگه باز زنت اومد انقدر آروم شدی چرا چرا مظلوم شدی معلوم نیست این زنه دوباره چه دوعایی واست گرفته هیچی خلاصه اومدیم خونه و حرف زدیم شبش اومد منو بغل کرد گفت تروخدا حواست به منم باشه من دوست دارم با تو توی بهترین شرایط زندگی کنم و بخاطرش مثل س.گ دارم کار میکنم توهم حواستون جمع کن بعد گریه کرد منم بغلش کردم گرفتیم خوابیدیم تا امروزکه از طرف ۱۱۰ بهمون زنگ زدن که کیفتان پیدا شده رفیتم اونجا هیچی توش نبود به جز شناسنامم و یه پنج هزار تومنی و بسته دستمال کاغذی از این کوچیک ها و یدونه ماسک تمام کارت هام رو برداشتن ۳۵۰ تومن پول رو برداشتن و جعبه طلا هارو ماهم گرفتیم و اومدیم خونه حالا از کجا میتونیم دزد هارو پیدا کنیم آخه پلیسم گفت درحال پیگیری هستیم