امروز بهمون گفت بیاید نهار بریم بیرون .اول که اومدیم خونشون دیدم ی دست لباس کهنه و داغون کرده تنش داره حیاط میشوره.حتی ی قسمتاش نخ کش بود.انگار آب سرد ریختن رو سرم خیلی خجالت کشیدم.شرایط مالیش خوبه ماهی ۲۰ ۳۰میلیون.... بعدم رفت مسواک بزنه با دهن کف کفی درحال مسواک زدن اومد جلو شوهرم ب حرف زدن.یعنی آب شدم. بعدم شوهرم ی رستوران خوب پبشنهاد داد اول تا اخرش میگفت اینجا کجاست دیگه،چقد برنجش کمه سیر نمیشم.دوباره هم نون سفارش داد.خداشاهده ۱ساعت اونجا بودیم ۳۰ بار به ما گفت غذاش افتضاحه.مثلا سماق بر میداشت میریخت رو غذاش از این کاغذیا بود میگه بقیشو چکارکنم. انقدر هم حرف نامربوط زد.بقران مثل اینا که تاحالا رستوران نرفتن شده بود.۷ماهه ازدواج کردم خیلی حرصم داد.الانم داریم میریم بیردن شهر دعاکنید ابرومو دیگه نبره.