من ی دوست پسر داشتم هی ب من گیر میداد دماغتو عمل کن لباستو ژل بزن
منم هی میگفتم اخه قشنگم تا الان کسی جز تو نگفته ک عمل کنم
اعتماد بنفس کاذبم داشت چوسی میومد ک ارعه بقیه روشون نمیشد بهت بگن
اخرشم رفت با ی دختره ک بقراان زشت بود ازدواج کرد دختره سرتا پاش عمل بود کونو سینه و دماغو لب همهه عمل
بعد ب اونم وفا نکرد ب اونم حیانت کرد با ی دختر بچه دبیرستانی