2777
2789
عنوان

ازدواج با استاد

| مشاهده متن کامل بحث + 1164 بازدید | 58 پست

از وقتی با کامنت خوندن آشنا شدم دنیام‌عوض شده😂جای هادی خالیه سریع دل فصل دومشو بسازه

🇮🇷خوشا تماشای صبح فردا.خوشا بهارت شکوفه زارا.خوشا هر آنکس که دوست دارد .نفس کشیدن در این هوا را.خوشا سرودن به لحن باران.زعشق گفتن به گوش یاران.خوشا تبسم خوشا ترنم.به سایه سارت جان ایران.تو نام عشقی سلام عشقی.برای این دل تمام‌عشقی.تو دل ستانی تو دل نشینی.تو آسمانی ترین زمینی.خوشا ز نام و نشان گذشتن.به عشق تو از جهان گذشتن.یلان از هفت خوان گذشتن.به سان آرش زجان گذشتن.جان ایران جانان ایران🇮🇷

اسی فعلاداره مقدمات ازدواج بااستاد روآماده میکنه استادبااسب سفیدرویاهاش اومده داره دنبال جاپارک واسه کلاسکه اش میگرده که یادش میفته عه عه دسته گل رزمشکی روتوطلافروشی جاگذاشته که داداش بزرگه زنگ میزنه بهش میگه اگه دستت به پرنسس من بخوره خونت پای خودته 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

صبح روز بعد از ازدواج از نرده های پله خونه شون سُر می خوره می آد پایین و ملوک خانم خدمتکار استاد، می گه ای وای خانم خدا مرگم بده آقا شما رو به من سپردن بعدم اسی می ره یه ماچ آب دار از گونه اش می گیره و می گه قربون ملوک جون خودم برم من     

چشمات هم سایه تیره بزن اما چون مژهات بیش از اندازه بلند و خوشگلن ریمل نزن و ی رژ لب کالباسیم به لبای ...

یهویی لامپا خاموش شد و همه دختر پسرا تو بغل هم میخزیدن 

استاد منو چرخوند و رو دستش دراز کرد و لباشو آروم گذاشت رو لبام یه رقص خیلی خوب داشتیم که یهو متین (مثلا همکلاسی) اومد و منو به رقص دعوت کرد استاد با دیدن این صحنه لیوانو تو دستش شکوند و اومد یه کله به دماغش زدو دعواشد و تاماااتم

بعد استارتر میخواد خودش شام بپزه مخلفات یه قرمه سبزی رو آماده میکنه و استاد دیر میرسه خونه و استارتر روی مبل چرم قهوه ای خوابش برده و استاد یه پتو میکشه روش و قرمه سبزی هم از دهن میوفته و فرداش استارتر با استاد سر سنگینه و میگه چرا دیروقت رسیدی میگه جلسه داشتم در حالی ک دختره پشت تلفن گفته بود امشب بیا ببینمت

بعد فرداشم مامان استاد زنگ میزنه و دعوتشون میکنه اسی هم ب خاطر کبودیای روی صورتش مجبور میشه یه عالمه پنکک بماله و استاد هم با چشمای طوسیش بهش زل میزنه و محوش میشه یهو دستاشو مشت میکنه و میره بیرون اسی هم میره سوار مازراتی که گوشه پارکینگ پارک شده میشه و ایتاد میاد میگه ما امشب قرار نیست با مازراتی بریم و توی تاریکی با نور ماه رژ لب اسی رو میلینن و میگه یا خودت پاکش کن یا به روش خودم پاکش میکنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mmmary66  |  6 ساعت پیش
توسط   _vampi_  |  8 ساعت پیش