مامانش راضی نمیشد بیاد خواستگاری جلو همه رو هم گرفت که باهاش نیان خواستگاریم خودش اومده بود با دسته گل و شیرینی فقط بعد بحث شد گفتم مردی که نتونه خانوادشو راضی کنه به تصمیمش احترام بزارن فکر نکنم مرد محسوب شه بلند شد گفت راست میگی میرم یا راضیشون میکنم یا سر میزارم به بیابون شاید اون موقع مرد به حساب اومدم
امیرعلی من تو در وجود من ریشه کرده ای تو یه تیکه از قلبمی که همه جا با خودم دارمت 🖤
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.