۲ روز خونه پدرشوهرم بودم دانشگاه داشتم و امتحان میانترم اینم بگم گاهی حتی تا ۳ شب هم مجبور بودم بمونم
۳ شنبه قرار داشتم با دوستم ک بریم سینما مست عشق ببینیم ب شوهرمم از ۳ روز قبل گفته بودم اونم خیلی تاکید داشت ک برم آخه ام اس دارم و دکتر ب شوهرم هشدار داد با همین روال پیش برم ۵ سال دیگ فلج میشم
ی حالت افسردگی هم دارم بخاطر کارای شوهرم و خانوادش
خب
خب
خب
عزیزم چن سالته؟
امیدوارم هرچه زودتر سلامتیتو بدست بیاری
دیگ ساعت ۳ اینا بود دوستم زنگ زد ک مادرم قرار بره دکتر آخه مادرش سابقه سرطان داشت و الآن ی سری مشکلات دوباره براش پیش اومده و دوستم خیلی نگران بود گفت میای بعد اینک جواب مادرم اومد بریم سینما گفتم آره و ب شوهرمم گفتم
ادامه؟
لایک کنید قشنگا💛
خب
ادامش
خوب
بدم میاد تیکه تیکه می نویسید..!!!
لایک
بازم از تاپیک هایی که بگیم خب بعد چند صفحه قطره چکونی داستان تعریف میکنه
