2777
2789

من خیلی دوست دارم یه موسسه ی خیریه بزنم 

بعدم یه کارخونه یا رستوران یا همچنین چیزی تاسیس کنم و فقط هم افردای که معلولیت دارن یا سرپرست خانواده هستن یا پدرشون در قید حیات نیست استخدام کنم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من احتمالا هر تعداد بچه ک بتونم ب سرپرستی میگیرم و هزینه زندگی و تحصیلشون رو میدم برای خودم خونه و ماشینی ک همیشه آرزوشو دارم میخرم و ب خانوادم کمک میکنم ب آرزوهاشون برسن

منم اینا آرزوی بچگیام بود

خیلی هم زور زدم به جایی برسم ک بتونم دست چند نفر رو بگیرم

ولی نشد

الانم فک کنم باید منتظر بمونم آرزوی من واسه یکی دیگه براورده شه اون بیاد دستمو بگیره):

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792