2777
2789
عنوان

کی انقد تونستی بی تفاوت بشی و من نفهمیده بودم😢

| مشاهده متن کامل بحث + 2008 بازدید | 67 پست

هردوتاتون باید مهارتهای زندگی رو یاد بگیرید چون هردو اشتباهاتی دارید بنظرم یا مشاوره برید یا یه کتاب خوب شناخت زن ومرد را بردارید و قرار بزارید دونفری بخونید وعمل کنید

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم شما به نظر من دو تا مشکل داری

1) کلا انتظار داری همیشه حالت خوب،باشه و این وظیفه رو به عهده شوهرت گذاشتی که حالت رو خوب کنه در صورتی که اولا قرار نیست همیشه حال شما خوب باشه زندگی لحظات سخت داره که باید تحمل کرد دوما شوهر شما هم یه آدمه مثل خود شما چرا اون بایدددد زووودددد بدون فوت وقت بیاد حال شما رو خوب کنه؟ شاید حال خودش بدتر باشه اون موقع شاید توی گذشت و تنهایی حالش بهتر میشه شاید با دیدن زنی که عصبانی و بدخلق نشسته یه گوشه حالش بدتر هم میشه و اصلا نمیتونه اون لحظه جلو بیاد و حال شما رو خوب کنه...هیچ منطق و قانونی نمیتونه شوهرتو مجبور کنه در لحظه بیاد حال شما رو درست کنه اگه اینکار شدنیه شما قرار بذار از،این به بعد ده تا دعوای بعدی شما بلافاصله برو حال شوهرتو خوب کن ده تا دعوای بعدش اون بیاد جلو

2) شما تو روزهای خوبی تو فکر لحظات دعوا و ناراحتیت هستی و فکر چاره به جای اینکار تو لحظات دعوا به این چیزای خوبی که تو زندگیت هست و به این قشنگی تو پستهای اولت نوشتی فکر کن ، به جای اینکه بعد دعوا هی گفتگوی درونی منفی داشته باشی و حالت بدتر و بدتر بشه به قشنگی ها فکر کن که حالت خوب بشه

وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس  دوست عزیز لطفا متن امضاء من رو بخونید نی نی سایتی گرامی لطفا اگر با کامنتهای من مخالفتی داشتید احساستون رو کنترل کنید و من رو ریپلای نکنید مگر اینکه مستقیما شما رو مخاطب قرار داده باشم یا استارتر تاپیکی باشید که توش پست گذاشتم ، من مایل نیستم هیچ بحث و تبادل نظری با مخالفانم داشته باشم مگر اینکه خودم اعلام آمادگی کنم پس خودتون رو خسته نکنید و با اجتناب از هر بحث بیهوده ای در حق اعصاب و شخصیت من و خودتون لطف بزرگی بفرمایید

خیلی احساسی هستی و خیلی خودخواه که همیشه میخای همسرت بیاد حالتو خوب کنه. اگه به این کارت هم عادتش بدی یه روز خسته میشه و ناراحتیت براش بی اهمیت. پس سعی قهر نکنین قهر کرد برو زود باهاش حرف بزن بگو طاقت دوری ندارم... اگه اینطور برخورد کنی اونم یاد میگیره قهر نکنه. من قهر کردن شوهرمو اینطور ترک دادم. شما همه کارا رو انداختین گردن شوهرتون و فقط از ایشون توقع دارین. 

خانما من هرررر وقت شوهرم دلخور بشه و ناراحت باشه سریع از دلش درمیارم خودم ابایی ندارم ازاینکه خیلی زود حالشو خوب کنم باهاش حرف میزنم به حرفاش گوش میدم میگم اگه کاری از دست من برمیاد برای خوب کردن حالت انجام میدم کلی حرفای مثبت و قشنگ بهش میزنم


ولی وقتایی که من دلخور میشم دیگه واقعا از ایشون انتظار دارم بیاد از دلم دربیاره. نمیشه که خودم ناراحت بشم بعدش خودم برم سمتش بگم چی؟؟؟


بعدشم ما موقعیت دلخوری و دعوا کم نداریم اما خیلیاشو گذشت می کنیم. اولا فقط من گذشت میکردم ولی حالا اونم یاد گرفته گذشت و سکوت میکنه


وقتی هم حرفمون میشه من اصلا بداخلاق و بغ کرده نمیشینم یه گوشه تا خوبم کنه. میرم میام کارای روزمره رو انجام میدم. حتی در حد سلام و خداحافظ باهم حرف میزنیم ولی وقت خواب که میشه احساساتم به جوش و خروش میفته و مثلا این دفعه وقت خواب بود که باهاش حرف زدم و گفتم من طاقت قهر ندارم

ولی نمیدونم چرا این بار انقد طولش داده اصلا باورم نمیشه 😢😢😢 انقد دلش بی تفاوت باشه

مثلا دیروز کلی برنامه داشتم کلی کار داشتم دیشب افطار خونه برادرشوهرم بودیم. من جاریمو خیلی دوست دارم. پریشب بهش گفتم اصلا دوس ندارم تمام این کارا رو با کوهی از غم تو دلم انجام بدم😔


الان که دیگه ولش کردم هر وقت خواست بیاد دیگه نمیتونم وقتی خودش نمیخواد هی من اصرار کنم آشتی کنیم. ولی مهم اینه که من دیگه خوب نمیشم😢 یه کاری با دلم کرده که دیگه دلم باهاش صاف نمیشه قرار ما این نبود

ممکنه فکر کنید کینه ای ام ولی هر آدمی خط قرمزایی داره. این مسئله هم جزء معدود خط قرمزای منه. خداییش من تو هیچییییی تحت فشار نمیذارمش به خودشم گفتم همین جوری میخوامت هیچی ازت نمیخوام ولی وقت ناراحتی......

آخه تو خوبی همه گل و بلبلن. هنری نیست. آدم وقت ناراحتیه که طرفشو میشناسه

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........

بچه ها بی انصافیه که بگید فقط از شوهرم توقع دارم بیاد یمتم

وقتایی که اون اول ناراحت بشه خودم سریع خوبش میکنم

ولی خو الان من از اون ناراحت شدم

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........
عزیزجان  من هم زندگیم مث مال شماست همه چی خوبه اما وقتی دعوامون میشه نمیاد همون لحظه از دلم ...


😔😔😔 خیلی سخته عزیزم

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........

خوب تو دعوا که حلوا خیرات نمیکنن

شما هنه جا خوبید باهم

دیگه انتظار نداشته باش تو دعوا هم تفاهم داشته باشید

هر ادمی یه عیبی داره دیگه

سعی کن حالا که انقدر اذیت میشی، نذاری دعواتون بشه

دنبال راهکار برای دعوا نکردن وقهر نکردن باش

من اخلاقم مثل همسر شماست

اصلااااااا پا پیش نمیذارم واسه اشتی

وقتی هم همسرم میاد اشتی کنیم، دو ساعت بحث میکنم تا ثابت کنم مقصره وعذرخواهی کنه

اما واقعا دوسش دارم

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد، من نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک

من و شما و خانم های زیادی مثل ما وجود داره که مشکل ما رو دارن هر کس راه حلی برای مشکلش پیدا کرده... راه حل من این بود که احساسات و حساسیت ها رو در وجودم کشتم..و مرد شدم. میدونم بده اینجوری، اما به آرامش رسیدم.چون واقعا انتظار داشتن از مردا کار رو بدتر میکنه... اونوقت اونا فکر میکنن که ما دست و پاشونو بستیم... حالا الان که هیچ انتظاری ندارم که بیاد حالمو خوب کنه، خودش داوطلبانه میاد برای خوب کردن حالم

بعضی مردا یه لجی با خودشون دارن  

من و شما و خانم های زیادی مثل ما وجود داره که مشکل ما رو دارن هر کس راه حلی برای مشکلش پیدا کرده... ...

واااای این حرفت خیلی کلیدی بود که گفتی حالا که انتظار ندارم خوبم کنه داوطلبانه میاد خوبم میکنه

من اگه بتونم اینو عملی کنم خوبه

ولی نمیتونم😔

نمیدونم شایدم نمیخوام

نمیتونم خودمو قانع کنم

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........

استاتر این چیزهای که نوشتی انگارهمسر من رو توصیف کردی مو به مو

من هم با کاربر آسمان موافقم دقیقا همینه 

حساسیت خودت رو کم کن تا خودت با آرامش برسی من هم بعد 10 سال زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم تو این مواقع هر چی میری سمتشون انگار دافع تره می دونم دلت طاقت نمیاره من هم که اصلا انقدر به همسرم وابستگی دارم که دلشوره میگریم از دوریش بنابراین وقتی می خوام حال خودم رو خوب کنم میرم سرغش  

ولی جدید یه خورده طاقت خودم رو بیشتر گردم می بینم نتیجه اش بیشتره

استاتر این چیزهای که نوشتی انگارهمسر من رو توصیف کردی مو به مو من هم با کاربر آسمان موافقم دقیقا هم ...

اتفاقا ما هم ۱۰ ساله ازدواج کردیم. گاهی حواسمو میدم وابستگیمو کم میکنم گاهی افسار دلم از دستم میره و .... حسابی وابسته ش میشم

واقعا وقتایی که به خودم توجه دارم و وابستگیم به ایشون کمتره، بیشتر مورد توجهشم........

خیلی ممنونم ازت عزیزم

کمک بزرگی بهم کردی از این به بعد حساسیتمو کم تر میکنم☺

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........

پریروز شوهرم اومد کلی حرف زد قول داد که ازاین به بعد زود بیاد خوبم کنه

و من دوباره اعتماد کردم 😔

امروز گفتم عیده تعطیله راحت پیش هم میخوابیم و از هم آرامش میگیریم. خونه پدرشوهرمیم الان. اول که بعد نماز من کلی تو اتاق بودم ایشون پیش خواهرش و مادرش داشتن حرف میزدن منم پسرمو خوابوندم با گوشی مشغول  شدم وقتی هم اومد گفت میخوام برم نماز عید بعد یهو از حال من احساس کرد که ناراحت شدم گفت ببخشید عجولانه بهشون گفتم منم میام ببخشید ناراحت نشی. میرم بعد میام پیشت. گفتم باشه ( چه کار میکردم پذیرفتم)

ولی اصلا خواب نرفتم گرسنم بود هیچی هم نخوردم

پیام داد دلم پیشته حالت چه طوره

گفتم خوبم گرسنمه ولی نمیتونم چیزی بخورم خوابم میاد ولی تا تو نیای خوابم نمیبره

پرسید صبحونه بگیریم برگشتنی؟

انقدددد به هم ریختم تو دلم گفتم من منتظر آقام آقا میخواد دورهمی صبحونه بخورهههه

گفتم نه باباااااا یعنی نمیدونم هرجور مایلید

اومدن خونه. اومد تو اتاق پیش من. بوسم کرد گفت ببخشید تنهات گذاشتم ولی نمیخوابید. منتظر یه چیزی بود انگار. گفتم صبحونه خریدید؟ گفت آره بریم بخوریم بعدش بخوابیم؟ گفتم نه من نمیخورم تو برو

دیگه وااااقعاااا ناراحت شده بودم😣

گفت نه باهم بریم گفتم من نمیخوام من خوابم میاد

گفت من برم صبحونه بخورم زود بیام!!!! یعنی اصلا توقع نداشتم انقد حرف منو نادیده بگیره

گفت ولی ناراحت نشو

گفتم ببین نماز رفتی گفتم مانع خیرت نشم ناراحت نشدم ولی اگه بری صبحونه بخوری ناراحت میشم چی کار کنم

حالا نمیگفت خب باشه نمیرمممممم هی میگفت نه ناراحت نشوووو

بچه ها واقعا پررو نیست؟؟؟؟

گفتم ناراحت میشم

میدونستم این موندنش دیگه ارزشی نداره ولی میخواستم دل خوش کنم که حداقل رومو زمین نمیندازه.... خیلی حالم بده. تا حالا فکر میکردم چههههه جاااایگاااهی تو زندگیش دارم. الان خیلی راحت حرفمو زمین میندازه

هیچی اعصابش خرد شد گفت عیدمو خراب نکن

گفتم ادامه نده برو صبحونه تو بخور

گفت نه خوب باش

گفتم زمان میبره (عین خودش)

گفت تا بیام خوب بشو





حالا داره صبحونه نوش جان میکنه

پسرمون بلند شد خواب زدههههه شده

از طرفی میگه تو چراغ سبز نشون دادی برای س.ک.س این یکی داغونم میکنه. فرق بغل آرامش گرفتن با بغل س.ک.سی رو متوجه نمیشه

اگه اومد چی بگم چی کار کنم که هم شان و غرور خودم حفظ بشه هم دوباره دعوا نشه خلاصه نه سیخ بسوزه نه کباب؟

الان اصلا دلم نمیخواد رابطه داشته باشیم لجم میگیره میگه تو به خاطر س ک س گفتی بمون😑😑😑

 از طرفی هر وقت من نه میارم دعوا میشه😭😭😭

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است........من به دنبال تو، چشم تو به دنبال من است........
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792