من امدم اينجا واس فردا كاري داريم با همسرم
يهو داشتم نماز ميخوندم صداي داد زدن همسرم امد😤😤
متوجه شدم گوشي خواهرش رو ديده كه تو تل با چند تا پسر چت ميكنه😐
مادرشوهرمم بمن تيكه انداخت
گفت خودشون از صبح تا شب گوشي دستشونه ما كاريشون نداريم🤕
من اصن دستم نميگيرم والا پيش اينا
همسرمم گفت تو برو تو اناق😊