سلام عزیزم ممنون ار وقتی ک گذاشتید
همسرم از ۱۸ سالگی تا الان ک ۳۵سالشه درس خونده زحمت کشیده
اول زندگیمون شبا تا صبح پروژه کار میکرد
تو این ۱۰سال زندگی یه بار نگفته ندارم همیشه میگه انشالله
واقعا این موقعیت کاری ک پیش اومد یه تلنگر بود برای من ک ببین خدا چقد حواسش بهش هست چون همسرم بیشتر بخاطر دل من ک میگفت خوشحالی و آرامشت برام مهم تن ب انتقالی داده بود
منم ب قول شما قدردان ازن همه زحماتش هستم
گفتم انتقالی رو بی خیال وقتی خدا راه گذاشته جلوت و اونم خوشحال و خندان
و اما درمورد خونه شهرستان دوس داشتم طلاها و نقدامون تبدیل کنیم که اونجام به خونه داشته باشیم ک هر وقت مزریم راحت باشیم ک مساله پدرشوهرم و طلا پیش اومد ک منتفی شد همسرم گفت با پول خودمون ک ۲ت میشه یه خونه نبودم
زمین میخریم ب امید خدا
یه خونه ۵۰متری هم نزدیک محل کارش پیدا کرده ک پسرمون ببره بباره
اونم جریانشو میگم ک معجزه دوم خدا تو اینمسیر بود
حالا عزیزم من ماهانه خودم ۱۰ت دستم میاد ک همسرم داده دستم ک گفته دندونات درست کن و برو کلاس خیاطی و کلا چیزایی ک دوس داری انجام بده برای خودم
اینو چطور مدیریت کنم
با توجه به اینکه تا آخر مهر ک قرار زمین بخریم ۶۹ گرم طلای دادم ک صفر میشم فقط یه حلقم و گوشواره میمونه
دوس دارم طلا بخرم