من دیشب خواستم دکتر برم استامبولی زیاد درست کردم برا امروز ناهار
فقط شب نمیدونم چی بذارم
بعد الان میخوام برم حمام
بعد بیام شاهنامه بخونم
بعدش برا استراحت گرد گیری کنم
بعد دوباره شاهنامه بخونم تا بابام میاد ناهار بخوره
بعد از ظهر هم برم پیش دوستم بهم زنگ زد گفت دلم برات تنگ شده