2777
2789
عنوان

بياين يكم بخنديم

| مشاهده متن کامل بحث + 3703 بازدید | 41 پست

من یه بار تو خیابون خواستم دست بابامو بگیرم بابام جلو جلو رفته بود من ندیده بودم اشتباهی دست یه پسر جوونیو گرفتم همش میکشیدمش دنبال خودم میگفتم بیا دیگه بابا جرا همش خودتو گم میکنی اونم خشکش زده بود داشت نگام میکرد وقتی فهمیدم چه کردم مثل موشک فرار کردم😂😂😂😂😂😂😂😂

دانشجو بودم. موقع پریودی همیشه شکمم وحشتناک قاروقور میکرد. یه سری سرکلاس نشسته بودیم شکمم هی صدا میداد به دوستام گفتم وای صداش میاد من برمیگردم خوابگاه شما برام حاضری بطنید. اینام گفتن نه اصلا ما صداشو نمیشنویم فقط خودت میفهمی.

بشین کجا میخوای بری. فقط هی آب دهنتو قورت بده.

منم دیگه نشستم و هرچی شکمم صدا میکرد میگفتم فقط خودم میشنوم. یهو شکممم یه صدای وحشتناک و ممتدی داد دیدم کلاس رفت رو هوا.

دوستام داشتن از خنده روده بر میشدن . ولی خوشبختانه کسی متوجه نشد شکم من بود جز دوتا دوستام  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه بارم عجله داشتم داشتم عقب عقب میرفتم و با دوستم حرف میزدم خاستم یه چیزی بهش بگم و زود برم موقع برگشتن محکم خوردم تو دیوار سرم بلند کردم دیدم دیوار نیست یه مرد جوونیه وای بیچاره هنگ کرده بود  

يعني مادره با خودش چي فكر كرده يكم ديرتر ميرفتي لباساي دخترشو همرو كنده بود براي رزولوشن بالاتر &nbs ...


وای به خدا نمیدونی با بعضیا چه مشکلاتی داریم. طرف میاد میگیم فلان لباستو دربیار. گوشواره گردنبند و گیره و فلانتو در بیار میگه لازمه؟! پ ن پ ما مرض داریم بیکاریم. بعد میگیم آره لازمه میگه همه رو در آوردم عکسشو میگیری میبینی گوشواره رو تموم دندونا افتاده بعد به مریض میگی چرا درنیاوردی میگه وای یادم رفت!،  

یا بعضیا برعکس هی اصرار دارن جورابشونو در بیارن لباسشونو در بیارن میگی لازم نیست میگه الا و بلا باید دربیارم. یه مریض داشتم عکس زانو بود  ازم پرسید در بیارم گفتم نه رفتم ت اتاق دیدم لخت مادرزاد وایستاده اونقدر حالم بد شد. دعواش کردم خجالت نمیکشی خانوم یه کم حیا داشته باش . لباستو بپوش میگفت نه متخصص گفته لخت عکس بنداز    

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 
یه بادم یه مردجوونی رو آورده بودن عکس زانوش بود. منم خیلی حساسم عکس آقایون رو جز در موارد اورژانس که ...

واي مادرررر جان  

خيلي باحال بود 

خدايا تو آني تواني تپاني جهاني تهه استكاني!!
من یه بار تو خیابون خواستم دست بابامو بگیرم بابام جلو جلو رفته بود من ندیده بودم اشتباهی دست یه پسر ...

واي شهرزاد پخش زمينم كردي دختر خدا نكشتت    

خدايا تو آني تواني تپاني جهاني تهه استكاني!!

بابام تصادف کده بود اومد خونه همه مون نشسته بودیم. تعریف میکرد که نمیدونم چی شد پیر شدم چشمم ضعیف شده مغزم کار نمیکنه زدم به تیر برق. بعد فوری مامانم با صدای بلند گفت وای حالا کدومتون مقصرید؟

مرده بودیم از خنده به مامانم میگفتیم لابد تیر برق دیگه. اصلا جک ها رو از رو مامان من درست میکنن  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 
بابام تصادف کده بود اومد خونه همه مون نشسته بودیم. تعریف میکرد که نمیدونم چی شد پیر شدم چشمم ضعیف شد ...

مسلما تيره برق مقصر بوده چون سرراه بابات سبز شده      

خدايا تو آني تواني تپاني جهاني تهه استكاني!!

یه بار تو نامزدی خواهرم، خواهرم و نامزدش تو اتاق بودن مامانم حواسش نبود بی هوا میره تو اتاق میبینه شوهرخواهرم خواهرمو تو بغل بلند کرده، دامادمون خواهرمو ول میکنه پرت میشه پایین. مامانم ولی اونقد ذوق کرده بود هی ما رو صدا میکرد میگفت بچه ها بیاید . به دامادمونم میگفت وااااای امیرآقا چه قشنگ تو رو خدا دوباره بلندش کن ببینم  

بهههله همچین مادر خجسته ای داریم ما . دوماداش خیییلی دوستش دارن میگن خیلی روشنفکر و فهمیده است  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 

یه سوتی هم از شوهر جانم بگم. تعریف میکرد یه بار با همکارش بودن و یه پسری رو میبینن که داره رد میشه. از این پسرا که شلوار فاق کوتاه پوشیدن که انگار داره میفته پایین. و هیکل بدنسازی هم داشته خیلی بد راه میرفته.

شوهرم به همکارش میگه تو رو خدا خجالت نمیکشن اینا انگار ریده تو شلوارش نمیتونه را بره.... بعد میگه همکارمون یه جوری شد.  میگه یه کم گذشت پسره برگشت اومد پیش همکارم. داداشش بوده گویا  

شوووووورجان خیلی خجالت کشیده بود  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792