خالی شم آنقدرها که عقده ایه
داریم بازی مافیا میکنیم خانم بی دلیل دوبار به من اخطار داده بهش میگم چرا اخطار میدی میگه حرف میزنی باور کنین بقیه هم داشتن حرف میزدن🫥
وسطاش خواستم پاشم بچه ها گفتن بمون ببریم بازی و اینا
بعدش دیگه نوبت رسید به من حرف بزنم بعدش گفتم اگر اخطار نمیدی حرف بزنم گفت نه ، دوست ندارم نفر بعدی من دوباره پاشدم کیفم را بردارم برم بیرون بخدا همه اصرار که بمون خودشم با لحن دستور ی به من گفت بشین سرجات ، بخدا خواستم پاشم برم بچه ها وسایل م را ندادن نشستم ، ولی آخر سر چون هم مسیر بودیم گذاشتمش و اومدم