ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
امضات حقیقتی بود که من بعد از خواندن ۱۶کتاب بدست آوردم
مرسی 🥲❤
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^
گوشواره رو بیخیال یه کیف خریدم روزی صدبار قربون صدقش میرم میذارم یه جا تگت میکنم😂
اخ لعنتی با قلب من بازی نکن😂😂
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^
در تاریخ 1404/01/23 بی بی چکم واضح مثبت شد خدایا برای تو دلیم ممنونم🥹 ی صلوات برای سلامتی تو دلیم میفرستید🥹🩵 آرامش یعنی نگاه به گذشته و شکر خــدا ، نگاه به آینده و اعتماد به خــدا ️🪐🌱🪐
ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^