بهم گفت دست پدر و مادرم رو این همه نبوس
حالا این درحالی بوده که من هروقت میرم خونه شون وقت ورود دست شون رو بوس کردم
و وقتی خواستم برگردم خونه خودمون و خداحافظی کنم
از اون عروس ها نیستم بشینم منتظر باشم ازم پذیرایی کنند
خودم میرم میوه میارم
کاری هم باشه میکنم
غذا پذی یا هر چیزی
حالا شوهرم میگه دست شون رو نبوس
میگه طور دیگه احترام بزار
میگم من به خاطر غرور تو احترام میزارم که مردمو ببرم بالا
میگه مرضیه ناراحت نشو بد برداشت نکن
یه طور دیگه احترام بزار
میگه تو اگر به روز نتونی این کارها رو کنی میگن مرضیه خودشو گرفته
متعادل باش
خب یعنی چی متعادل باشم ؟
میگه چرا گفتی به مادرم سی کیلو سبزی خورشتی بهر من میام پلک میکنم
بهم میگه مگه سبزی خورد کنی تو شهر و توی فروشگاه ها نیست مگه مجبوری بشینی هر روز سبزی پاک کنی
میگم اون قورمه سبزی که میگی چه خوشمزه شده از همین هست که خودمون خریدم و با آداب پاک کردیم و شستیم و خورد کردیم