2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو عزیزم منکه بیخوابی زده سرم هستم میخونم 

تنها که شدی صدایش بزن                                                     او حسین است                                                                            می داند تک و تنها شدن یعنی چه

لایک

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایاشکر 🙏 .............................................. .....................  ۳/۳/۱۴۰۳ اولین بار با زبون خودش بهم گفت اون چیزی که ۶ ساله تو فکرشم*گفت از اینجا بریم *ایشالله ۴/۴/۱۴۰۴  خونم تو جایی هست که دوست دارم .........در تاریخ ۹/۹/۹۹ وام‌مون جور شد برا ساخت خونه😍 ایشالله درتاریخ ۹/۹/۱۴۰۰ تو خونه خوشگل و مستقل خودم دارم گلدونامو اب میدم برام دعا کنید ممنون.                                                        "توانا بود هرکه دارا بود"ز ثروت دل پیر برنا بودتهیدست به جایی نخواهد رسید اگر چه شب و روز کوشا بودندانست فردوسی پاکزادکه شعرش در این ملک بیجا بودگر او را خبر بود از این روزگارکه زر بر همه چیز والا بودنمیگفت آن شعر معروف را          
تگ كنين بيان اينجوري نميزارم 

اگه گذاشتی لایکم کن

تنها که شدی صدایش بزن                                                     او حسین است                                                                            می داند تک و تنها شدن یعنی چه

من گوهرم

يه دختر كه مادرش تنها مهري كه بهش كرده اين بود كه سقطش نكرده

يه دختري كه تنها نعمت زندگيش اين بوده كه زنده مونده


سه روز مونده بود كه تولد ١١ سالگيمو بگيرم كه بابام سكته كرد و مرد
خبرشو كه اوردن؛
يهو مادر و پدرم رو از دست دادم .
مادر و پدرمو از دست دادم


كاربري دست دو نفره💘

پارت_٢#  

بابام كه مرد

سحرا ( مامانم ) فقط ميخوابيد

ميخورد و ميخوابيد

عمه هاشم ميومدن و ميخوردن

همه كارا با من بود

ميرفتن

كار من اين بود كه بپزم و زار بزنم

بابام سري تو سرا داشت

برادرش وزير شاه بود

بابام نزديكاي دماوند باغ و زمين داشت 
ولي سحرا همه رو برد فروخت
برد و زهر ماري خريد
همه رو برد خورد و دود كرد هوا
انقد وضعمون افتضاح شد كه زير زيركي عموم بهم پول ميداد كه فقط خودمو سير كنم!
صب تا شب دود تو خونه رو ميگرفت
فقط وقتايي كه مامان مهري ميومد
مامانم پا ميشد
اون روزا خيلي خوب بود
ولي مامان مهري هم گرفتار بود و بايد از دايي اسد مراقبت ميكرد
بيچاره دايي تو تصادف فلج شده بود و اختيار دستشوييشو هم نداشت

كاربري دست دو نفره💘

#پارت_٣

روزا ميگذشت كه يروز اتفاقي كه نبايد افتاد

جشم پسر عموم منو گرفت 

پسر هيزي بود

زمين و زمان ميشناختنش

يه گربه ماده رحم نميكرد اومد و گفت منو ميخاد

سحرا هم از خداش بود من برم

ميگف يه نون خور كمتر

بهتر

اينجوري شد كه اوكي دادن و خواستن بيان خاستگاري

جيغ و داد ميكردم

صورتمو چنگ ميزدم

از اونطرف مامانم كتكم ميزد

ميگف گم ميشي ميري

كوتاه نميومد

زوري نشستم سر عقد با مردي نشستم كه هيز تر ازش نديده بودم

نشستم و هر چي صبر كردم عاقد نميومد
اخرش پويا به پسر خواهرش گفت
من تو دنيا از يه زن خوشم اومده ها!!!
پس كو اين عاقد؟!
برو دنبالش
بعد نيم ساعت خبر اورد كه عاقد قبل عقد سكته كرده مرده
پوزخند زدم
حتي خود خدا هم از اين ازدواج راضي نبود
پويا داد و بي داد راه انداخت و اينه سفره عقدو انداخت
رفت تو اتاقش و وقتي بيرون اومد انقد زهرماري خورده بود كه مست شده بود
داد زد
گمشين بيرون از خونم گمشين بيرون مراسم عقد بعدي شنبه ساعت هشته
تا اون موقع روي هيچكدومتونو نبينم !
تقريبا همه دويدن

كاربري دست دو نفره💘

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792