سلام دوستان داستانش مفصله ولی من کلی میگم
من تا حالا به کسی توهین نکردم نه مسخره و نه هیچی کلا پدر و مادرم هم اونطوری هستن و وقتی یه نفر یه چی میگه بهمون ۳ هفته طول میکشه جوابشو بدیم ولی خواهر دقیقا برعکسه منه
حالا من زنداییم ک داییم به خالم هزار جور بدی کردن حرف های رکیک زدن و...حالت دایی کوچیکه من هم کلی خوبی کرده در حق همه اینا خود خالم که من خیلی دوسش دارم حالا این زندایی بزرگم سر یه مسئله خیلی کوچیک با خبر چینی و دلالی حرف میونه اینا رو شکر آب کرد که به من ربطی نداره اصلا
حالا بعد ازدواج خالم اول ما میدونستیم قضیه دوستی رو مامانم اینا رو به هم رسوند و... اولا شوهر خالم با مت خیلی خوب بود ولی الان بعد ۳ ماه نامزدی کلا ما رو میبینه انگار قاتل پدرش رو دیده و.. کا من واقعا ناراحتم جرا باید ما که انقدر خوب بودیم بد بشیم و اونایی که بد بودن خوب بشن
الان من مطمئنم اونا زندایی و دایی و شوهر خاله و خالم راجب ما غیب و حرف های بدی میزنن میخوام بدونم چیا گفتن چطوری یه دستی بزنم
اگه نقشه کارگاهی چیزی بلدید بگیننننننن لطفا
فقط لطفا نگین ولشون کن و اینا نمیتونم شوهر خالم اصلا...... من کل قضیه رو نتونستم بگم قبلنا رو چه اتفاقاتی سر خالم افتاد ترسیدم شناسایی بشم
فقط بگین چطوری بفهمم چی میگن پشت سرمون و اونا رو بنشونیم سر جاشون