سلام من عضو جدید هستم ولی حدودا سه ساله که خواننده خاموشم ده ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم بخاطر اتفاقهایی که تو زندگیم افتاده به شوهرم شک دارم الان یه چندسالی هست چیزی ازش ندیدم دیشب باهام درد و دل کرد گفت از بدبینی ها و شک کردنات خسته شدم گفت چرا به فکر زندگیمون نیستی من یه اشتباهایی کردم ولی از وقتی بچه دار شدیم هیچ خطایی نکردم
نمیدونم چیکار کنم چه جوری بهش اعتماد کنم
چه جوری رفتار کنم وقتی میره بیرون هزار بار بهش زنگ میزنم چکش میکنم ببینم کجاست با کیه خودمم خسته شدم ولی نمیتونم این عادتمو ترک کنم
با مشاور صحبت کن به نظرم.
باید بهتون تکنیک هایی رو یاد بده که به احساساتتون غلبه کنین و تصمیمات عاقلانه بگیرین.
شده وسواس فکری
به نظرم مشاوره کمکت کنه
نمیذارم تنهایی جایی بره فقط سرکار تنها هست بقیه جاها خودم همراشم دلم براش میسوزه ولی از یه طرفم میگه تقصیر خودشه خودش دیوار اعتمادمو تخریب کرد
بد بين نباش مراقبش باش اما طوري ك تابلو نباشه اينجوري هم خودت راحت تر ميشي هم شوهرت فك ميكنه بهش اعتماد كردي
مشاور رفتم ولی یه مدت تونستم خودمو کنترل کنم بعدش دوباره روز از نو
عزیزم به این فک کن که شک نابود کننده عشقه
جایی که شک باشه عشق وجودنداره وازبین میره.من گاهی افکاربدسراغم میان اما سعی میکنم کنترلش کنم چون میدونم دلیلی برای خیانت وجودنداره.البته تجربه تلخی هم ندارم
شماهم روی اعتماد بنفس و رفتارات کارکن.اگه رفتارات نرمال وخوب باشن واعتماد بنفس داشته باشی باورمیکنی ک برای همسرت خوب وکافی هستی.وقتی شک میکنی داری اینو به همسرت القا میکنی ک من انتظار خیانت رو ازتو دارم ک شک کردم.عواقب بدی داره.سعی کن اعتمادکنی و این رو به همسرت هم بفهمونی ک اعتماد داری.
اعتماد به یه دوست زندگیمو نابود کرد
با بی اعتمادی، مجوز میدی بهش که دوباره خیانتش رو تکرار کنه.
اره میدونم بی اعتمادی کار رو خرابتر میکنه
باید از فردا تصمیم قطعیمو بگیرم همه این چیزایی رو که گفتید هزار بار به خودم گفتم ولی انگار دلم میخاد یکی نصیحتم کنه یه تلنگر بهم بزنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
