2777
2789

خیلی زیاد

البته خیلی صمیمی نیستم باهاشون...

[کسی‌که‌برای‌‌دیگران‌خواستار‌روشنایی‌ست، روشنایی‌بدو‌ارزان‌خواهد‌شد🌿🤎].                  زرتشتی‌سایتتونم🗿🤍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دوتا رفیق دارم یکیش صمیمیه اون یکیم هست ولی نوع صمیمیتا فرق داره 

اون یکی ک خیلی صمیمیه ن اون یکیشون خیلی ماهه واقعا 

یک نفر پیش فلک ریش گرو بگذارد،تا که دست از سر ازردن ما بردارد تاپیک های درسی مربوط ب من نیست  کاربری دست دونفر بود💥

بله 

تعدادشون زیاده

همونی ام که عاشق هرچی و هرکی  که شد,غرق هرچی و هرکی که شد,شکستنش-زمینش زدن و خنجرشونو تا اعماق قلبش فرو کردن;) همون بچه اولی خانوادم که همه سختگیریا روش امتحان شد-همون بچه زرنگ کلاسم که شاگرد اولی تنهایی به دلم نمیچسبید-همون المپیادی ام که به بغلیش تقلب میداد-همون رفیقه ام که همه واسه منفعت کنارش بودن- همونی که شر و شور بود پر از نشاط و زندگی  بود-همونی ام که زانوهام پر زخم افتادنه قلبم پر درد گول خوردنه مغزم پر تکرار شکستنه...خلاصه که من اونی ام که خواستم خلاص کنم این من خسته رو ولی حتی مرگم منو نخواست:)        من همون بچه پررویی ام که از اون نخواستنه به بعد وایسادم رو پاهای خستم خندیدم با همون درد قلبم و تصمیم گرفتم که بجنگم...من اونی ام که مونده تا تبدیل به کسی بشه که نزاره لطافت دخترا به خشم عشقشون به نفرت و برق نگاهشون به ظلمت نا امیدی تبدیل بشه...  اره رفیق من موندم که خلاف جهت طوفان بدون هیچ همراه ولی با لبای خندان حرکت کنم موندم که اگه قراره یه نفر تغییربده دنیا رو ظلمو بکشه و حقو برپا داره = اون یه نفر من باشم:)                                        حالا که اخر امضامی اینم بدون من همونی ام که خیلی عاشقتم رفیق  کم نیار  بترس ولی شجاع باش  تو ام بمون و بیا و حتی با یه دعا واسه من,کمک کن بشکنیم گردن سرنوشتی که داره واسمون بد مینویسه^^

آره دارم خداروشکر

 کاربر خانوم هستم.من عاشق پسر مذهبیه واحد روبرویمون شدم صداش همش تو اتاقمه دارم دیووونه میشم...سه سال هست که تو ساختمون ما دو تا پسر از شهر دیگه برای کار آمدن و زندگی میکنن و دیوار اتاق این پسر با دیوار اتاق من مشترکه، تویه طول سه سال تمام خنده هاشو صحبتاشو تلفناشو رازو نیازاشو و نماز خوندناشو نماز شباشو و حتی گریه هاشو (موقع رازو نیاز و خوندن دعا)شنیدم و خیلی وقتها ک شروع به صوت قرآن میکنن من اینور دیوار دست از کارم بر میداشتم و به صوت قران ایشون گوش میدادم و میگفتم خوشبحال همسرشون(مطمعن شدم مجرد هستند) من ایشونو ندیده بودم تا اینکه پارسال بارها ایشونو دیدم و دلم رفت و الان درگیرش شدم  من جز توکل کاری از دستم بر نمیاد ،من در ماه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ کربلا روزیم شد و اونجا از آقا خواستم یا فراموششون کنم یا اگر به صلاحه  این پسر رو به من ببخشه که مطمعناً قَدرش خواهم دونست در غیر اینصورت بهش همسری بده که قَدرشو بدونه...                             خیلی ها ازم پرسیدن به کجا رسید این عشق یک طرفه! (مرسی از پیگیریتون) پسر همسایمون اسمش آقا حامد هست.عزیزان از  آقا حامد رفتارهای مثبت زیادی دیدم از پارسال تا امسال نمتونم بازش کنم چون طولانی هست ولی در نهایت پسر همسایمون من رو خیلی نامحسوس نشون مادرش داده الانم رفته شهرشون و خبری نیست ازش حالا نمیدونم باز هم میبینمش یا نه! و خبری هم از خواستگاری  نیست 💔🥺شاید مادرش خوشش نیومده و هزارتا شاید دیگر... یک صلوات برای آرامشم و حاجتم مهمونم میکنید عزیزان؟؟؟🌹مچکرم🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792