خسته شدم واقعا دیگه نمیکشم شوهرم بچه ننه س.خانوادش همش تصمیم میگیرن.انقد دخالت کردن منو دخترم کم ارزشترین کسای زندگیش شدیم.نه درامدشو بهم میگه نه خرجشو.بهش میگم شریک زندگیتم میگه بابام گفته زنت از جیبت هبر نداشته باشه.منم نفرینش میکنم جلو خودش.
تازه فهمیدم شصت نزول گرفته.چهل وام گرفته.۲۵ باز سودی گرفته.
میگم برا چی گرفتی تو که اوضاع کارت همونه.ج نمیده میگه خودم حلش میکنم.به مادرشوهرم میگم شما که تو همه چی زندگی من هستین ورا نمیپرسین برا چی گرفتی.میگه ما دیگه دخالت نمیکنیم.میگم اخه چیکار کرده زن گرفته مهریه داده چیکار کرده یه دست لیوانم نخریده تا حالا برا خونه.هیچیم برا ما نخریده .داره چیکار میکنه.میگه چه میدونم
متنفرم ازشون