نسترن و محمد عاشق هم میشن خونواده ها مخالفت میکنن تو روی همه می ایستن بعد ازدواج میکنن محمد هیچی نداره طبقه بالای پدرزنش میشینن بعد به نسترن خیانت میکنه بعد طلاق میگرن امشب احسان آورد آشتیشون بده
دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد . یک نگاه کمی نامهربان ، یک واژه ی کمی دور از انتظار ، یک لحظه فاصله ، میشکند بغضت را ...
فکر کردی موهای خودشه مو کاشته جانم............ من الان چند سال نمیبینم اجراهای هفت هشت سال پیشش رو ببینی متوجه میشی که جلوی سرش کاملا کم پشت و در حال خالی شدن ........
بيچاره معلوم بود خيلي حرص دادش حالا تو خوبه فكر كري 28من تا زن رو ديدم گفتم حق داشته طلاقش داده خيلي از مرده بالا ميزد ولي خيلي دلم براش سوخت همش باهاش گريه ميكردم
خاله های مهربون میشه برای سلامتی من که توی دل مامانی هستم صلوات بفرستین اللهم صل علی محمد وال محمد .