حقیقتا ب درس علاقه ندارم.اصلا.مخم ولی برای کار ازاد خیلی مخه
پشت کنکور موندم.حقیقتا تا النم اونقدر نخوندم.اماخاسنم یکم درد در کنم.بچها من دو سال ک ن میدونم خاب چیه ن بیداریمثلا امروز ساعت ۴ و نیم صبح مامانم با لگد بیدرم کرد :خبر مرگت بیدار شو/میگم حالم بد میگ بهونه.بگم نمیخام درس بخونم ب ک.ون سگ مبزن درم مبار.ی برادر دارم ۳۳ سالش پدر مادرم جلوش نمیتننن ب ایستن.خووش دختر باز هر گوهخوری فکر کنین میکنه.ولی یروز رفتم قلمچی اومد بود پشت در ایستاد بود من ندید بود میخاست منو بکشه ک تو نرفتی قلمچی.هنش گوشیمو چک مکن.حق اینستا واتساپ تلگرام داشتن ندارم.بجها من خستم.من دلم میخاد بمیرم.اما جراتش ندارم.دلم میخاد نجات پیدا کنم ازین خفقان.دلم میخاد ی ازدواج خوب داشت باشم و ازینجا برم پی زندکیم.اما همش فکر میکنم کی میاد دختری ک حتی ی ایسناا ندار ی عکس جایی ندارم. چجوری میخاد کسی منو پیدا کنه.برام دعا کنین.دانشگاه قبول شم