خونه ما یک خونه ویلایی قدیمی بود که خریدیمش و یکم تعمیرات انجام دادیم توش
خونه شیکی شد ولی فضای سنگینی داشت همیشه
مدرسه که میرفتم هروقت میومدم ناهار میخوردم میخوابیدم
در هفته امکان نداشت حداقل ۱ مرتبه من یک خواب تکراری رو نبینم حالا خوابه چی بود:
خواب میدیدم خب مثل واقعیت از مدرسه اومدم ،خوابیدم عصر با صدای همهمه بیدار میشم میرم سمت حیاط خونه میبینم از تو در و دیوار و کف حیاط خونه جسد میکشن بیرون و آمبولانس هست دم در و ماشین پلیس و همسایه ها هم ایستادن نگاه میکنن ، خیلی خواب فضای تاریک ک بدی داشت اصلا یادش میوفتم حالم بد میشه و من خیلی این خواب تکراری رو میدیدم
یبار به یکی از دوستام گفتم خوابمو خواهر بزرگترش گفت شاید تو خونتون یه اتفاق بدی افتاده بوده قبلا و سالها قبل که تو این خوابو میبینی ذهنم درگیر شد
دیشب خواب نمیرفتم و یاد حرفای خواهر دوستم افتادم ترس و تنهایی اتاق بهم چیره شد سعی کردم بخوابم و چشمامو ببندم و حواسمو پرت کنم
چشمام داشت گرم میشد که یدفعه حس کردم ینفر که صداش دقیقا عین خودم بودم صدام زد ! بدجور ترسیدم ، فکر کنید خودتون اسم خودتونو صدا کنید چقدر ترسناکه!!!
دوباره سعی کردم اهمیت ندم و بخوابم ولی سری دوم اول با یه نچ و تکرار اسمم با عصبانیت صدام زد انگار که بگه چرا صدات زدم توجه نکردی
جوری پریدم و از اتاق زدم بیرون رفتم تو اتاق مادرم گفت چی شده گفتم اینجور شد گفت خواب بد دیدی هرچی به هرکی میگم میگه خواب دیدی 😭
ولی من اصلا خواب نبودم
باید چکااااار کنم با این اتفاقات چجوری دیگه بخوابم و نترسم ...
هیشکی درک نمیکنه