داشتیم میرفتیم خاکسپاری پدربزرگ دوستمون
قبرستان اینجا خارج از شهره و ما جنوب هستیم
توی راه کلی دوستم تهدید کردم که اونجا حرفی نزنی بیوفتیم رو خنده ها تروخدا رعایت کن
گفت نه بابا خیالت تخت
هیچی رسیدیم اونجا رفتیم جلو تسلیت گفتیم
دوستم برگشت گفت عزیزم خدا رحمت کنه ، جاش خالی نباشه
بالاخره شتریه مه در خونه هممون میخوابه …
جمله تموم نشده بود برگشتیم دیدیم یه شتر پشت سرمونه 😂
حالا قیافه شتر رو تصور کنید!
خیلی خونسرررررد با یه لبخند ملیح داشت آدامس میجوید و نگامون میکرد ..
مگه دیگه میتونستیم عین آدم وایسیم !
بگو آخه شتر لعنتیییییی تو توی قبرستون چکار میکنی! اونم تو این موقعیتتتتت
مجبور شدیم سینه خیز صحنه رو ترک کنیم
یعنی یبارم که خودمون سوتی ندادیم ، اون شتره لعنتی گند زد به موقعیت جدیمون