خیلی پژمرده شدم دوساله اصلا حوصله لوازم ارایش و ب خود رسیدنو ندارم
این بارداری ناخواسته بدتر داغونم کرده همش خونریزی لثه و دل درد شکم درد قیافمم یجوری شده انگار اسکلت شدم خودم نگاه اینه نمیکنم چ برسه ب شوهرم
حتی چشمامم بی حالت و افتاده شدن
هیچ امیدی چیزی ب زندگی ندارم فقط دارم میگذرونم
اینم از وضع جدیدم ک سقط کردم و سقط نشد الان دکتر میگه ممکنه ناقص باشه بچه بخاطر داروها باید بمونم تا غربالگری اونموقع هم ک میدونم روح کاملا تو بدنش دمیده میشه فک کنم اگ سالم هم نباشه هیچ وقت بتونم سقط کنم دلم نمیاد اگ الانم سقط کنم عذاب وجدان میگیرم ک نکنه سالم باشه
شوهرم قبلا خیلی با عشق نگام میکرد الان ن از بس مدت طولانی من مریض بودم و پژمرده شدم
الانم بحثمونه سر اینکه اون میگه سقط کنیم من میگم ن همه گفتم تاوان میدب بدبخت میشی