من بخاطر کار شوهرم یه شهر دور از خانواده هامون زندگی می کنم هفته ی اول عید جفت بچه هام مریض بودن خانواده ی شوهرمم دو سه روز اومدن خونمون مریض داری و مهمون داری با هم میکردم نابود شدم دلم خوش بود هفته ی دوم میریم شهرمون خوش میگذرونم ولی ازروز اولش شوهرم زهرمارم کرد هر وقت میریم شهرمون اخلاقش گوه میشه خیلی خیلی دلم شکسته بیاین تا بگم😢
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
از همون اول که رسیدیم رفتم دوش گرفتم لباسامو شستم بچه رو یک ساعت نگه داشته بود تا اومدم شروع کرد به غر زدن و توهین کردن منم هیچی نگفتم بچمو گرفتم شیرش دادم هر جا میخواستیم بریم چون آرایش میکردم یا اگه یکم آمادا شدنم طول میکشید حرف زشت میزنه یا غر غر می کنه بی دلیل همش اخماش تو هم بود با هر کی حرف می زدم خودشو قاطی می کرد جوابمو بد میداد مسخرم می کرد یک بار مثل آدم رفتار نکرد هشت ساله اینجوریه هر بار کلی ذوق دارم واسه رفتن به شهرمون و دیدن خانوادم ولی کاری میکنه که دلم میخواد زودتر برگردم خونه م و قید شهر و خانواده و همه چیزو بخاطر اخلاقاش زدم ازش متنفرم دیگه
خیلی دلم به حال خودم و امثال خودم میسوزه از کوچیک ترین حق مون که دیدن پدر و مادره محروممون کردن لعنت ...
آره منم خیلی دلم واسه خودم میسوزه میگم مگه من چه گناه بزرگی کردم که سرنوشتم اینه شوهرم حتی اجازه نمیده با کسی دردودل کنم یعنی اگه دردودل کنم و بفهمه وای به حالمه خیلی ازش میترسم اصلا امنیت روانی ندارم تا میاد خونه پشتم میلرزه آرزوی مرگشو دارم
آره منم خیلی دلم واسه خودم میسوزه میگم مگه من چه گناه بزرگی کردم که سرنوشتم اینه شوهرم حتی اجازه نمی ...
نه شوهر من تو خونه خوبه ولی چه فایده؟همش استرس دارم نا آرومم روح و روانم تو اینزندگی نابود شد.نذاشت برم خونوادم ببینم یا حتی زنگ بزنم بهشون گفت دست بذار رو قرآن که حتی زنگ بزنن حواب نمیدی.به جاش ۱۰ روز برد مسافرت منو ولی چه فایده که دلم خون بود