2777
2789

اینو میگم شاید برای شماهم پیش اومده باشه 

هروقت نزدیک میشم به دوران پریودم  خودخوری دارم 

تمام حرفایی که آزارم داده و سعی کردم فراموش کنم تو این روزا یادم میاد و هی با خودم مرور میکنم (یه کار بی فایده)

انرژیم از خودم میگیره 

گوشه نشین میشم 

یجورایی دل و دماغ هیچکاری رو ندارم 

شما  تا حالا موفق شدین این افکارتونو کنترل کنید؟

من موقع خشمم فقط دستم و مشت می کنم برای چن دیقه پلک میزنم تند تند بعد اروم میشم

یه جوری زندگی کنین هیشکی متوجه روز خوب و بدتون نشه، باور کنین بیشتر اینایی که به عنوان رفیق و فامیل دور و برمونن با دیدن خوشحالیامون ناراحت میشن و با دیدن روزای تلخمون خوشحال میشن‌...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بله کافیه اونها رو ببخشی و براشون دعای خیر کنی اثرشو میبینی

اتفاقا امروز به همین فکر میکردم چرا نمیبخشم؟ 

کلامی میگم میبخشم و می‌سپارم به خدا ولی ته دلم باز میگیره چون خاطرات خیلی بدی دارم 

چجوری ببخشم که دیگه بهش فکر نکنم؟

دلم میخواد دلمو از خشم و کینه خالی کنم ولی بلد نیستم

اتفاقا امروز به همین فکر میکردم چرا نمیبخشم؟  کلامی میگم میبخشم و می‌سپارم به خدا ولی ته دلم ب ...

من کودکی بسیار پر درد و رنجی داشتم مادرم از دختر متنفر بود و از هیچ شکنجه جسمی و روحی دریغ نمی‌کرد الان ۴۳سالمه‌ و با مادرم خوبیم تادو سه سال پیش چند شب ی بار خواب میدیدم مادرم داره به شدت متمم می‌زنه و من زورش رو ندارم همین که میومد خفه م کنه از خواب میپریدم و تا چند روز حالم بد بود ،همیشه زبونی میگفتم  مادرم رو بخشیدم (ادامه داره)

من کودکی بسیار پر درد و رنجی داشتم مادرم از دختر متنفر بود و از هیچ شکنجه جسمی و روحی دریغ نمی‌کرد ا ...

عزیزم خیلی ناراحت شدم 🥺

چه دل بزرگی داری دوس دارم بدونم چجوری تونستی ببخشی 


منو فقط جیغ جیغ کردن اروم میکنه همینم باعث بدتر شدن اوضاع میشه

منم یه مدت دچارش بودم تصمیم گرفتم عوض شم 

یه تکنیک تو تاپیک قبلیم گفتم الان اجرا میکنم بهتر شدم و قرص ویتامین دی میخورم 

اونو بخون شاید بدردت خورد

ولی نگو که از ضمیر ناخودآگاهم پاک نکرده بودم انگار حافظه داخلی بدن ،ی بار اومدم خودم رو جاش گذاشتم و درکش کردم و اینبار بلند بلند با خدا حرف زدم و گفتم خدایا من مادرم رو بخشیدم و حقم رو حلالش کردم خدایا تو هم ببخشش و براش علی خیر کردم و همیشه سر نمازهام براش دعای خیر میکنم به خدا قسم اون خوابها تموم شد و دیگه تکرار نشد و بعد از اون تک تک آدمهایی که به نحوی ازشون دلخور بودم رو بخشیدم و حلال کردم و این شد کار هر روز من ، 

ولی نگو که از ضمیر ناخودآگاهم پاک نکرده بودم انگار حافظه داخلی بدن ،ی بار اومدم خودم رو جاش گذاشتم و ...

بلند بلند با خدا حرف بزنم و ببخشم؟

باورت میشه

من نماز نمیخونم 

اینقدر دلم پر بود پاشدم نماز خوندم گفتم با خدا حرف بزنم و سبک تر شدم 

امشب اینقدر به این چیزا فکر کردم خودمم به این باور رسیدم که باید با خدا حرف بزنم تا به اون آرامشی که میخوام برسم 

هرچی تو دلم هست رو به مادرم گفتم به خواهرم گفتم ولی سبک نشده بودم 



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز