خیلی سخت بود ومنم اون زمان کم سن و سال بودم وصبور، شوهرم به شدت تو اون زمان بداخلاق شده بود و فقط چسبیده بود به خونوادش 
بعد که رفتن هم همچنان اخلاقای بد شوهرم ادامه داشت انگار تو تون مدت کامل عوض شده بود و یه ادم دیگه شده بود  و کارمون داشت به طلاق میکشید
اگه ادمای خوبی بودن نمیرفتن دوماه مزاحم یه زن باردار و زائو بشن که حتی دستورایی که دکتر داده بود برابعد زایمان هم نتونم انجام بدم چون خونه یه خوابه و کوچیک بود وحمام و دستشویی مشترک.
اگه سن الانمو داشتم نمیذاشتم دوماه اذیت بشم و تو خونه خودم غریب باشم