فکر کنین یه باغ هزار و خرده ای متری دارین البته زمینه تقریبا،ولی کاربری باغ داره و میتونین یه باغ بزرگ درست کنین
قیمتشم چند میلیارده و زمانی که می‌شد با فروش یه تیکش بهترین زندگی رو داشته باشین و خونه بزرگ و ماشین مدل بالا بخرین شوهرتون نفروخته و گفته واسه آینده باید بمونه اینجا
بعد یهو بفهمین شوهرتون ۱۰۰ مترو در قبال ۲۰۰ میلیون داده به مادرش !!اونم حالا یه قسمت از اخرای باغ رو که مهم نیست اینجاش
قسمت بدش اینجاست که
خب
خب بعدش!
خیلی خیلیییی ناراحت میشدم و نمیدونم چکار میکردم
فکر کنین تو قسمتی که برای خودتونه یه اتاق قدیمی هست که تصمیم دارین درستش کنین و خونه باغ کوچیکی بشه برا خودتون
بعد مادرشوهرتون بیاد واسه اونجا تصمیم بگیره
مثلا هی بگه میخوام فلان مدل بسازمش،وسیله کهنه هامو ببرم بذارم اونجا ،آخر هفته برم بمونم اونجا و ....
هیچ نظری هم از شما نگیره
خب
مشکل بیشتر از شوهرته که بدون هماهنگی فروخته
اون نباید به حرف مادرش گوش بده
خب شاید آدم دوست داره طبق سلیقه خودش درست کنه یا من دوست دارم فرشای خودمو ببرم یا مثلا برگشته میگه فلان قسمت باید حموم دستشویی بذاری یا فلان قسمت میخوام سینک ببندم و ...
خوب فروختین دیگ
یعنی همسرتون بدون مشورت با شما اینکار و انجام داده؟
اگر اینجوره واقعا دلخور میشدم و با همسرم مطرح میکردم .... حداقل از اینجا به بعدش دیگه تصمیم گیری مشترک شما و همسر باشه نه مادرگرامی
به نظرم مهم این هست که با شوهرت حرف بزنی و همه ی حرف های دلت را بگویی
اول تکلیفت را با شوهرت مشخص کن عزیزم
