خونه داییم اینا بودیم و پسر داییم قبلا باهم بودیم و میخاست ازدواج کنیم ولی خب نشد خانواده من قبول نکردن
بعد ایشون ازدواج کردن و الان دوسال گذشته
امروز خونشون دعوت بودیم بعد اینا تو یه حیاط دوتا خونس
بعد خونه جدید داییم اینا درست که کردن بعد این روشوییو من ندیدم و وقتی رفتم دستشویی میخلست دستامو بشورم دیدم پسر داییم نشسته سر سکو در خونشون بعد من میخاس برم دستامو بشورم رفت رفت تو خونش و درو بست و منم سریع دستامو شستم بعد پسرداییم درو باز کرد و بعد سریع بستش
بعد همه تو خونه داییم بودن فقط منو پسر داییم بیرون بودم وقتی میخاست برم خونه داییم دیدم زنش بچش۳ماهشه بغاش گرفته بود با حالت دویدن نگا من کرد و رفت سمت خونش
من حس کردم فک کرده دنبال اینم مخشو بزنم😑😂