دیشب تا ساعت ۲ داشتم دعا و... میخوندم بعدش خواستم بخوابم مامانم تلویزیون زیاد کرده بود داشت مراسم قرآن به سر گرفتن نگا میکرد دوتا اتاق داریم یکیش خواهرم و شوهرش خوابیده بودن این یکی اتاق شوهرم خوابیده بود به مامانم گفتم من کجا بخوابم؟ با عصبانیت و لحن بد گفت برو پیش شوهرت بخواب تو که دو شب کنارش خوابیدی( ما عقدیم) بعد چیزی نگفتم اومدم اتاق بخوابم دروبستم صدا نیاد مامانم داد زد درو نبند میخوام بیام وسیله بردارم گفتم مامان صدا میاد
اومدم اتاق جدا خوابیدم از شوهرم بعدش دیدم هی پچ پچ میکنن رفتم هال خوابیدم به مامانم گفتم کم کن تی وی رو که داد زد من کم نمیکنم هر کی میخواد بخوابه بخوابه بعدش بابام گفت برو اتاق بخواب چرا اومدی اینجا
اومدم اتاق مامانم هنوز صدای فش دادنش میومد شوهرمم فهمید خیلی ناراحت شد
اینم بگم راهمون دوره از هم گاهی میاد میرسونه میخوابه صبح میره خونشون
عصابم خیلی خورده 😞😞
شما بودین چیکار میکردین
شوهرم میگه توهینه این رفتارا