2777
2789

از کجا بگم که دلم خونِ

بابام الکل خورده بود داشت بالا پشت بوم رو می‌شست مامانم هم روزه بود اعصاب نداشت رفت حیاط گفت چرا اینکار رو داری میکنی من تازه حیاط رو تمیز کردم و اینا بابام اهمیت نداد مامانم هم هی گفت هی بابام رو نفرین کرد هی فحش داد بابامم شلنگ آب رو گرفت رو صورت مامانم. 

هستین بگم؟ 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بعد اومد پایین دیگه هوشم تو کلش نبود دعوا کردن. 

مامانم گفت پنجره رو کثیف کردی چرا اینکار رو کردی اونم برگشت گفت نمیشوری همین میشه دیگه. بالا پشت بوم رو میگفت. 

مامانم هم عصبانی که اونجا رو زرای چی من تمیز کنم من گوه بخورم اونم گفت گوه میخوری باید تمیز کنی و اینا

بابام بالا پشت بوم پرنده نگهمیداره مامانم هم بدش میاد اصلا اونجا رو تمیز نمیکنه

من چی بگم ازبچگی تاحالا بابام میخواست مامانمو طلاق بده وقتی نه سالم بود شب مامان بابام باهم دعواشون شد بابام شناسنامشونو گذاشت رومیز به مامانم گفت فرداصبح میرم طلاقت میدم صبح ازخواب بیدار شدم دیدم شناسنامه هانیس مامان بابام هم نیستن رفتم درخونه همسایمون زدم گریه کردم گفتم بابام رفته مامانمو طلاق بده دیدم مامانم داره میاد نون سنگک دسته بابام هم حلیم گرفته بود من چقدر بهم شوک واردشد ۲۸سالمه ولی این خاطره تلخ یادنمیره کاش مامان بابام بچه دارنمیشدن

اینا همش ظاهر ماجرا بود دعوای اصلی سر این بود که چرا بابام الکل میخوره. 

مامانم هی سرزنش کرد که چرا میخوری بس کن حرمت ماه مرضون رو نگه نمیداری. 

اونم برگشت گفت مگه مال بابا ننت رو میخورم

مامانم زرگشت گفت مامان و بابای من این کثافتا رو نمیخورن

من چی بگم ازبچگی تاحالا بابام میخواست مامانمو طلاق بده وقتی نه سالم بود شب مامان بابام باهم دعواشون ...

😔😔😔 چقدر وحشتنااک میفهمم چی میگی 

 ز اختیار جهان عقده‌ای است در دل من ؛ که جز به گریه ی بی‌ اختیار نگشاید 💌    

من چی بگم ازبچگی تاحالا بابام میخواست مامانمو طلاق بده وقتی نه سالم بود شب مامان بابام باهم دعواشون ...

من چی بگم چهارسالم بود بخاطر اینکه مامانم از رابطه جنسی امتناع میکرد بابام زدتش من ترسیدم لکنت زبون گرفتم من چی بگم کودکی و نوکونیم بخاطر اون کارشون تباه شد

بازام گفت دسته کمی از ننه بابات ندارم. 

مامانم عصبانی شد گفت تو یه الکی هستی الکلی الکلی. 

بابامم گفت از بابای تریاکی تو بهترم

(پدربزرگم خیلی وقته ترک کرده) 

بعد بین حرفاش گفت تو منو به این روز انداختی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز