ی داستان مال دوستمه همسن خدمه در واقع همکلاسی بودیمو و الآنم ک دوستمه و رفت و آمد و ارتباط داریم کلا میخام داستانشو بهتون بگم لطفا بدون قضاوت نظر بدین با سر زنش هیچی درست نمیشه
دوستم ک 14سالش بود البته آخرای 14سالش بود با یکی آشنا شده بود تلگرام بعد از چند وقتم با اصرار پدرش دادنش ب پسر عموش. دختره بدون هیچ حسی ب نامزدش و برای سرگرمیش با همون پسره ک تلگرام اشنا شده بود ادامه داد ی سال بعدش دختره عروسی کرد و اینم بگم پسری ک رلش بود هم هم سنش بود تو15,سالگی دختره ازدواج کرد و از سر نادونی ادامه داد با اون پسرع دلشو همه چیش ب اون پسره گرم بود شد و شد دختره حامله شد پسره ک فهمید ولش کرد رفت اما باز اومد پسره ام دوست داشته دختره رو میگفته آخرش ک چی هیچوقت مال من نمیشی من جز اینکه خدمو داغون کنم کاری دیگه ای نمیکنم ک با تو باشم پسره همش میره چون دختره کله زندگیش پسره بوده همش میره دنبالش چون فک میکنه بدون اون نمیتونه و پسره ام میاد و میره میادو میره و با پا پیش گذاشتن دختره و پی گیری هاش میاد باز میره میگه نرم چیکار کنم .... الان جفتشون21سالشونه همه چی دختره شده نمیتونه فراموشش کنه
البته شوهر دخترم براش ارزش قایل نیست دنبال ولگردیاشه و بد اخلاقع... دختره میگه اگه اون پسره تو زندگیش بود برای هیچی خدشو ناراحت نمیکرده فق اون باشع میگه دیگه هیچی نمیخام جز اون باهیشکی حالم خوب نیست دوستم کلا افسرده شدههرچی بهش میگم تو کتش نمیره میگه نمیتونم پسرع رو فراموشش کنم بنظرتون چیکار کنه از دست من هیچی ور نمیاد براش