امروز قبرستون بودم بعد حوصلم سر رفت رفتم نشستم رو یکی از تابا که یکم تاب بخورم حالم خوب شه،یه مرتیکه الاغی حدودا ۳۰،۴۰ ساله اون سمت بود داشت با چشمای هیز نگاه میکرد منو برگشت داد کشید سرم اون تاب برای بچه هاس با ظرفیت محدود شما بشینی میشکنه پیاده شو😐💔
منم یه لحظه حالیم نشد متلک میگه اومدم پیاده شم دوستم برگشت گفت نخیر غلط کرده بشین اشکال نداره مگه به حرف اونه منم نشستم اومدم با صدای بلند گفتم خوبه دیگه وقتی آدم قبرستون میاد تو پایین شهر بایدم با یه مشت داهاتی بی شخصیت رو به رو بشه مگه در سطح منن آخه.
آخرشم تابمو خوردم پیاده شدم برگشتم بلند به دوستم گفتم تابه مخصوص بچه ها بیشتر حال داد ولی.
ولی همچنان اعصابم خورده کاش میومدم یکی میخوابوندم تو دهنش میگفتم به تو چه ربطی داره مرتیکه الاغ اعصابم همش خورده سر اون😑😑💔