مادرشوهرم وقتی که ما عقد کردیم دقیقا دو ماه بعد دخترش عقد کرد
فکر کرد دو تا جوون داشته باشی که در شرف ازدواج باشن
بعد یهو خوردن به بی پولی
الان مادرشوهرم همش مریضه و افسرده اس
پدرشوهرمم حس میکنم اعصاب گرفته اصلا آرامش نداره
خونشون میری انگار عزاخونه اس
منم نرم پیششون ناراحت میشن مجبورم برم ولی واقعا عصبی و بداخلاق شدن
اینم شانس گوه من
من اگه میدونستم دخترشون میخواد ازدواج کنه صبر میکردم دو سال بعد حدااقل عقد میکردیم