مگ فیلم ترکیه
هزینه های زندگی خیلی زیاد بود و به تنهایی بزرگ کردن دوتا بچه هم برای یه زن جوون خیلی سنگین بود پس تصمیم گرف کار کنه و با هزار زحمت برای خودش شغل کوچیکی دست و پا کرد هرچند که هر روز از مادر شوهرش توسری میخورد و تحقیر میشد .
خواهره توی رفاه و بهترین امکانات بچهاشو به دنیا اورد و با شوهرش زندگی خوبی رو میگزروندند . علاقه ی شوهرش به خواهرش نه که کم نشده بود بلکه بیشتر از قبل هم شده بود و دختر هر وقت دفتر خاطرات شوهرش رو میدید تنها یه گوشه مینشست و به حال خودش و بچهاش گریه میکرد که توی گه باطلاقی افتاده
زود تایپ کن
یه خوشکله لایک کنه
بله دوست من همسرش واسه خواهرش میاد خواستگاری دوست من چایی میاره عاشق اون میشه بعد چندین سال هنوز خواهرش میگه تو واسه من اومدی اینو گرفتی ک بنظرم اصلا این حرفا جالب نیس دوتاشونم بچه دارن بعضی خواهر ها از دشمن بدترن.
به اصرار شوهرش سومین بچش رو به دنیا اورد و با هزار خواهش و التماس به شوهرش بلاخره راضیش کرد از ده برن و جای دیگه زندگی کنن و بلاخره موفق شد هر چند شوهرش جای دیگه سر کار بود و خودش و سه تا بچه تنهابودن . دختره سالها به تنهایی تلاش کرد و رو پای خودش واستاد و بعد از کلی سختی از شوهرش جدا شد و برای زندگی به یه جای خیلی دور رفت و تمام این مدت دختر بزرگش بود که سنگ صبورش بود و حرف هاش رو میشنید .
شاید اون مرد برای زنش ادم خوبی نبود اما در هر صورت پدر اون بچه ها بود و اون دختر هر چند تو روی مادرش میخندید و تو تمام روند طلاق در کنارش بود اما از درون تنهایی میسوخت و نمیدونست که باید خوشحال باشه یا ناراحت ؟ و العان من اون دختر بچم که بزرگ شده اما هنوز نمیدونه که باید خوشحال باشه یا ناراحت ؟
مامانت چند سالشه؟
بابات چیکار میکنه؟آخرش با کسی ازدواج کرد؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
