یکی از خواهرام
خداحافظی کردن با داماد و دخترش و پسرش رفتن قشم قشنگ ۲۰ فروردین برمیگردن
خداروشکر امسال بقیه خواهر برادرا تصمیم گرفتن اول برن خونه خانواده همسر هاشون
اگر نه من باید تو خونه آشپزی میکردم که شب بیان همه رو بخورن و بدون کمک به من برن داداشم هم دست زنش رو گرفت بردش خونه پدرش شهرستان
خانوادش را ببینه
ایشالا خوشبخت باشند
اما زنش اومد تو خونه ما دوران دیده شد
حالا میشینه جلوی مگان لباس خوب میپوشن
و داداشم تا اونجا براشون کلی خرید خوب میکنه که بخورن
اما یکبار نشد بگه مرضیه توهم بیا بریم بیرون
داداشم گاهی میگه مرضیه بیا بریم بیرون
مثلا پارک که میرن
اما زنش یک کلمه هم ابدا نمیگه
همین برادر پسر خانه بود همش بهم گیر میداد
وقتی سن ازدواجم بود
نمیزاشتن برم بیرون که مردم منو ببینند بپسندن
حالا هر روز هر روز زنش رو گردش میبره تاب میده
برا من غیرت پاره میکرد