تایپ شده
امروز روزه بودم با یه سر و وضع خیلی معمولی به درخواست بابام اومدم واسه ۳۰ یا ۶۰ دیقه تو ماشین نشستم چون برقا رفته بود و در پارکینگ باز نمیشد قشنگ رنگ صورتم زرد بود
اینو بگم که ما یمدته به خاطر قرض ماشینمون رو فروختیم و الان فقط ماشین کار بابام هست که اونم وانت باره بنابر این تو این ماشین بودم
همکلاسیم که پسر بود با موتور که ترکش نشسته بود اومد من چون احساس کردم اونه از چند متری سرمو انداختم پایین و دستمو یه حالتی گزاشتم رو صورتم دیدم وایساد با اینکه زیادی صمیمی نیستیم ولی خب سرمو که گرفتم بالا دیدم وایساده بعد سرشو تکون دادم منم از خجالت آب شدم سر تکون دادم توی وانت بودم بعدش اونهم رفتن
ولی خو نمیدونم دلیل وایسادنشون من بودم یا موتورشون مشکل داشته
بعد زنگ زدم به مامانم به شوخی فوش دادم و اینا ولی خو خیلی حالم بد شد از همون لحظه