یک روز سهم من نشد ،افسوس
یک آرزو بر لب نیاوردم...
یک شمع روی کیک ، یا یک جشن
خون بود از آغاز ، همدردم ...
وقتی که مادر قصد جانم داشت
وقتی که رویم ارغوانی شد...
وقتی که جانم از تنش می ریخت
وقتی که روحم آسمانی شد...
وقتی پدر خندید از مرگم
تنهاترین تنهایی ام گل کرد ...
طوفان خون ، بلعید جانم را
غم تکیه گاهم شد...رفیقم درد
بر من بگریید و بگریانید
بر دست های عشق ِ خون آلود..
من زادروز خویش را مُردم...
تاریخ مرگم با تولد بود ...
#ع.م