دوسال ازدواج کردم . همسرم قبلا ازدواج کرده بود و جدا شده بود . وقتی ازدواج کردم باهاش یک بچه دو ساله داشت که با مادرش زندگی میکنه . خیلی همسرمو دوست داشتم و فکر میکردم اونم دوستم داره کلی جلو خانوادم واستادم تا راضی به ازدواجم شدن . هم تحصیل کرده بودم و هم قیافم خوب بود کلی خاستگار خوب داشتم اما دلم نمیگرفت هیچکدومو. اونم به خاطرم انتقالی گرفت اومد شهر ما که زندگی کنیم . ولی از وقتی ازدواج کردیم ورق برگشت از همون ماه دوم عقد باهام بدرفتاری کرد هر حرفی شنیدم و اشک ریختم الان دوسال شده کلی داغونم کرده تا میام یکم امید بگیرم به زندگی نابودم میکنه. خونه شهرستانش به نام مادرشه ماشینم ک جدید خریده به نام بچه خودش کرده علنی هم میگه اگه جدا شدیم نخواد مهریه بدم ماشینمو . من اصلا تو این فکرا نیستم دوست دارم زندگی کنم چیزی برای خودمم نخواستم اما ناراحتم که خرج نکردن هاش برای منه و جمع کردن برای زندگیمون نیست
همسرت از اول چه نکته ای داشت که حاضر شدی باهاش ازدواج کنی؟
صبر کن چندسال از زندگی تون بگذره
الان خیلی زوده واسه تصمیم گرفتن
سعی کن که اعتمادشو به دست بیاری
طفلکی از زن سابقش زخم خورده حق داره
جدا شو به جای گریه کردن و خودتو نجات بده گاهی خدا نشونه ها رو به ما نشون میده که چیزی این وسط درست نیست ولی ما ادما نمیخایم قبولش کنیم
فکر میکردم انسانیت داره . خودشم درس خوندس کارمنده .کلا با حرفاش گولم زد خیلی محبت میکرد همه دوستام تعجب میکردن از علاقه ای که بهم داشت مدام توجه میکرد. الان تو این دوسال یک لباس عید برام نگرفته خودم سرکار میرم اصلا بهم پول تو جیبی نمیده همش میگه قسط دارم. درحالی که برای بچش همه چی میخره من نمیگم چرا برای اون میخره میگم چرا حس نمیکنه منم باید تامین کنه هروقت میگم بهش میگه ندارم ماشین خریدم خب برای من که نخریدی.
اخه من داره ۳۲ سالم میشه با این شرایط حتی بچه هم نمیاریم که اقا اگر دلش خواست بره شهرستان با بچش زندگی کنه . همش میگه تو باید بچه رو نگهداری یا بیای شهرستان که اون کنارم باشه یا جداشیم . میترسم صبر کنم از بچه هم بیفتم بعد اون بره دنبال زندگیش
انتخابت بشدت اشتباه بوده
عروسی نگرفتم به جاش ۱۰۰ میلیون داد که ماشین خریدم با کمک طلاهام و پول مامانم . بعد همش منت میزاره که من برای ماشینت دارم قسط میدم هنوز . خرج خونه رو انجام میده همه چی میخره برای من دلش نمیاد خرج کنه هرکارم میکنه منت میزاره. خونواده من همه پاگشا کردن کادو دادن هر کدوم در خونمو زدن یک چیزی هرچند کوچک آوردن. خونواده اون نه پاگشاکردن نه کادو دادن طلبکارم هستن که تو خوب پذیراییمون نکردی اومدن دوروز سه روز موندن هیچی هم نیاوردن . از آخرم گفتن تو آبرو مارو جلو فامیل بردی .
بچه شو میخوای نگه داری؟
