من چی بگم توی این ۱۵ سال زندگی سه تا گوشی خریدم
اولی رو داد خواهرش
دومی جاریم
سومی پسر همین جاریم
باور میکنی حامله بودم چهار بار زنگ زدم جاریم از خونه ی مادرم که من باردارم گوشی لازم دارم گوشیمو بیارید نیارد پس بده
روزی که زایمان داشتم چی کشیدم
انقدر توی بالکن چشم انداختم تا یکی رو ببینم کمک بخوام اورژانس بیاد و ...تنهام بودم
یا جلوی خودم نشستیم
با مادرش
ترکی حرف میزنن
اخرش برمیگرده جلوی طرف میگه مریم اون چادر خریدی نمیخوای بده مادرم
جلوی طرف
مگه حالا میشه پیچوند
انقدر حرصم میده
حالا شکر خدا توافق کردیم بعد عید تمومش کنیم طلاق