2777
2789
عنوان

حالم از دستپختم به هم میخوره

872 بازدید | 50 پست

مدت دو سه ماهه اینجوری ام ولی سر میکردم و میگفتم دفعه دیگه با حوصله تر درست میکنم و..... تا اینکه متوجه شدم باردارم و از وقتی فهمیدم باردارم دیگه غذاهامو قورت هم نمیتونم بدم....تو دهنم می‌ذارم میل ندارم قورتش بدم شوهرم میگه مزه اش تفاوتی نکرده ولی دروغ میگه که هی پول ب غذا بیرون نده ..ولی غذای رستوران و انقد خوب میخورم ....الان ظهر عدس پلو درست کردم صبحانه م نخورده بودم...با سالاد و ماست و بزور دوقاشق خوردم داشت حالم بد میشد بچم ولی خورد 

هفته ی پونزده هستم از تایم ویار هم گذشته یعنی تا کی اینجوری میمونم؟ 

تا وقتی که قبل هر آشپزی ویدیو آشپزی درست حسابی ببینی 

لطفا به نیت حاجتم صلوات یا حمد میفرستید.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

غذاهات بد نشده فقط خودت ویار داری همچین حسی داری منم نمیتونستم غذاهایی که خودم درست کردم بخورم 

بهترین‌ بهانه‌ برای‌ شروع‌ روز‌جدید‌ من فرشته‌های‌ خوشکلم‌ هستن‌ وهمسر‌ مهربونم پسرای‌عزیزم‌ امیدوارم‌که‌زیرسایه‌ی‌ خداهمیشه‌ سالم‌وموفق‌باشد😍😍قلبت را نگاه دار….اگر هم روزی خواستی کسی را در آن جای دهی….سعی کن فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را….بیشتر از خود و کمتر از خدا دوست دارم
یعنی طرز تهیه اش رو میگی نگاه کنم بعد برم درست کنم؟ 

بله بعدم نکات خوشمزه شدن هم سرچ کن. 



حالا غذای بعدی رو  چی میخوای بزاری راهنماییت کنم؟ 

لطفا به نیت حاجتم صلوات یا حمد میفرستید.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 

خب طی بارداری چه کردین؟

ویارکه تایم نداره 

من سر بچه اولم تا روز زایمانم اینجوری بودن فرق نداشت غذای خودم باشه یا کسی دیگه 

ولی سر بچه دومم تا ۱۴هفته اینجوری بودم 

نیم ساعت قبل از غذا قرص دمیترون برا تهوع میخوردم اوکی بود

درخواست دوستی قبول نمیکنم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز